مهر اوّل و پنجم

خاطرات

1395/6/15 1:01
126 بازدید
اشتراک گذاری

امروزرفیم خونه مامان جون .عموحبیب هم اومده بودخونه نی نی هاش راهم آورده بود.باباجونم هم حال خوبی نداشت نتونستم به اطاقش برم دایی حسن  دایی حسینم راهم دیدم  .عموعلی وعمه هم به خونه عموحبیب اومده بودند

24شهریور باعموعلی وباباومامان بزرگ برای جابه جاکردن اثاث منزل عموحبیب به بهارستان رفتیم وشب به خونه ی بابابزرگ برگشتیم

30شهریورعموحبیب دیشب اومدخونه مامان بزرگ صبح امروزهم باهم رفتیم حساب نرده هایش راباعموعلی کردیم 

31شهریور رفتیم بامهدی چندتامدرسه اوراثبت نام کنیم ولی جانداشتند مجبورشدیم اونابه شهرقبلی مان پیش عیوض سعید ببریم وثبت نام کنیم 

1مهر.امروزدایی امیر گفت پرونده ی مهدی رابگیریم ودررشته ی کارودانش ثبت نام کنیم .خیلی ناراحت شدم که به حرف خودم کسی توجه نکرد ولی بالاخره به حرف دایی امیرتوجه کردند.دلم به حال خودم می سوزه که پول چندانی ندارمولی خداراشکر که به هرصورت باچهارصدهزارتومن که به حساب مدرسه واریز کردم قبولکردندکه اوراثبت نام کنند

11مهردرحال رفتن به مدرسه باپیکان تصادف کردم خوشبختانه به خیر گذشت فقط ماشینم حدود700تومن خرج روی دستم گذاشت اونوبه تابلوهای راهنمای جاده زدم البته ازترس تصادف بانیسان وتریلی جلوییم

14آذر95پدربزرگم ازدنیارفت من نتونستم برای خاک سپاری اوروزدوشنبه بروم خدااورابیامرزد خیلی پیرمردخوبی بود من روزدوشنبه عصربه خونه دای حسن رفتم.پنجشنبه هم به  مزاررفتیم وجمعه مراسم هفته داشتیم

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)